آساره

خبر و "تحلیل بر اخبار داخلی و بین المللی"، "بررسی های تاریخی" و تلاشی بر "جریان شناسی"

آساره

خبر و "تحلیل بر اخبار داخلی و بین المللی"، "بررسی های تاریخی" و تلاشی بر "جریان شناسی"

آساره

بسم الله الرحمن الرحیم
شروع "تدوین، تجزیه، ترکیب، تطبیق و تحلیل " خبرها و بیانات داخلی و بین المللی
همزمان با میلاد پدر امت علی بن ابی طالب علیه السلام
در نخستین مرحله، خبرها و محتواهای مرتبط با سلسله بحث ها و بررسی ها جمع آوری میشه.
(در این قسمت هیچ نقد و نظری وارد نمیشه و متن بصورت اولیه که صادر شده، جمع آوری و محفوظ میشه_که فعلا از همین مرحله شروع کردیم)
در پله دوم همزمان با تکمیل شدن دایره اطلاعات و اخبار که خودش هم به نوعی تصفیه کننده صحت و غلط خبره، اجزای متن و محتوا رو به عیار وزنش، شروع به تفکیک و تجزیه می کنیم تا خالص ترین قسمتهای وزینش باقی بمونه.
در مرحله بعد، محتواهای کوتاه، خالص اما وفادار به متن اصلی رو با دقت به سایز جایگاهی، کیفی و تقدم و تاخر در متن مقصد وارد و جایگزین می کنیم
حالا که تونستیم به ارتباط معنایی سلیس و گویایی از مجموع اینها برسیم، نوبت به درک اشاره های متن به نتیجه است.
از این کنار هم چیدن ها طرح جدیدی رخ نماست که خبر از وقایع در حال وقوع و همچنین پیش بینی چشم انداز آینده همین وقایع و تحرکات خواهد بود.
با رسیدن به این مرحله، وقت این هست که دو اشل رو برای بررسی میزان تطبیق روی هم بندازیم.
اشل دوم میتونه یک تئوری یا فرض کلی برای رسیدن به یک نظریه نسبتا قاطع باشه
میتونه یک خبر قبلی باشه که شما در صدد اثباتش هستید

بایگانی

۴ مطلب با موضوع «بین الملل :: غرب و طرح غربی مواجهه» ثبت شده است


رقابت آمریکا و بریتانیا در ایران حین و پس از جنگ جهانی دوم؛  
رقابت پنهان در درون جهان لیبرالیسم
 در سال‌های جنگ جهانی دوم، آمریکا با توجه به انباشت سرمایه و اتخاذ سیاست کلانی که از دوره انزوای مونروئه به ارث برده بود،‌ درصدد برآمد زیرساخت اقتصادی دنیا را به نفع خود تغییر دهد. این خواست و تلاش برای تحقق آن، آمریکا را در دو سطح خرد و کلان، در مقابل انگلستان قرار داد.
رضا حجت
در نظام بین‌الملل وقتی صحبت از رقابت به میان می‌آید، ذهن بیشتر به این سمت گرایش پیدا می‌کند که رقیب‌هایی را در نظر بگیرد که به لحاظ تئوریک و رویکردهای سیاسی در دو سوی مرز و در برابر هم قرار گرفته باشند؛ همچون رقابت لیبرالیسم با کمونیسم یا نازیسم و فاشیسم. این دسته از رقابت‌ها در دوره نظام دو قطبی از سال 1945 تا 1990 بین آمریکا  و شوروی و در سال‌های میانی دو جنگ یا هم‌زمان با جنگ جهانی دوم بین آمریکا ـ انگلیس با آلمان ـ ایتالیا (لیبرالیسم با نازیسم و فاشیسم) و حتی بین شوروی و آلمان (کمونیسم و نازیسم) آشکار است. تضاد تئوری‌های حاکمیتی و چگونگی اداره جهان بین آنها کاملا نمایان است. اما بسنده کردن به همین مقدار جز ساده‌سازی تحولات جهانی چیز دیگری نیست؛ زیرا رقابت پنهان در درون لیبرالیسم و حتی تلاش برای عقب نگه داشتن یا حذف دیگری بسیار پررنگ است.

 

این موضوع را به‌خصوص در جنگ جهانی دوم بین آمریکا و انگلیس می‌توان مشاهده کرد. اگرچه اندیشه لیبرال بر این تأکید دارد که در بین کشورهای آن جنگی رخ نمی‌دهد، «رقابت لیبرال ـ لیبرال» یک اصل پایان‌ناپذیر است که شدیدترین آن در این دوره بین آمریکا و بریتانیا هویدا شد. البته رقابت برای قدرت اول جهان شدن، بین آمریکا و بریتانیا پیش از جنگ جهانی دوم آغاز شده بود، اما بی‌شک این رقابت طی سال‌های جنگ جهانی دوم و بعد از آن به اوج خود رسید و انگلیس ورشکسته را مجبور به زانو زدن در برابر آمریکای تازه وارد کرد.

 

رقابت لیبرال‌ها در این قالب در دو سطح خرد و کلان انجام شد. در سطح کلان بیش از همه در حوزه‌های مالی،‌ ارزی، ساختار اقتصادی و سیاسی در کل نظام بین‌الملل بود، اما در حوزه خرد، در دیگر کشورها و بیشتر حوزه‌های رقابت سیاسی با حمایت‌های مالی را پوشش می‌داد.

 

رقابت در سطح نظام بین‌الملل

در سال‌های جنگ جهانی دوم، آمریکا با توجه به انباشت سرمایه و اتخاذ سیاست کلانی که از دوره انزوای مونروئه به ارث برده بود،‌ درصدد برآمد زیرساخت اقتصادی دنیا را به نفع خود تغییر دهد. به همین مناسبت با شکل دادن کنفرانس «برتون وودز» و دعوت از کشورهای جهان، زمینه آن را فراهم کرد. با تأیید و تصویب برتون وودز، واشنگتن به خواسته خود رسید و طلا و دلار را مبنای تجارت جهانی قرار داد. این در حالی بود که دو سوم طلای جهان را در همان دوره در اختیار داشت و همان را پشتوانه ارز ملی خود قرار داد.

 

در همان دوره بریتانیا به عنوان قدرتمندترین کشور اقتصادی جهان که براساس استرلینگ کار می‌کرد،‌ به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ، توانی برای مقابله با برتون وودز و ارائه طرحی جایگزین نداشت. انگلیس حتی در دهه 1930 بلوک اقتصادی خودش را ایجاد کرده بود تا از واردات آمریکا جلوگیری کند، اما در ادامه نتوانست این سیاست اقتصادی را دنبال کند. پس از جنگ نیز نیاز به طرح مارشال، و سیاست وام و اجاره، انگلیس را بیش از گذشته به بستر اقتصادی‌ای وابسته کرد که آمریکا آن را تعریف کرده بود. دیگر کشورهای حوزه متفقین نیز با توجه تجربه‌های گذشته، به‌ویژه بحران بزرگ دهه 1930 که عامل موثری در روی کار آمدن ملی‌گرایی افراطی و جنگ جهانی دوم بود،‌ به دنبال دستیابی به یک سیستم منظم با نرخ تبدیل ارز ثابت بودند؛ بنابراین خواه ناخواه زیرمجموعه اقتصادی آمریکا شدند.

 

با این سیاست،‌ کارکرد اقتصادی بریتانیا در امپراتوری بدون غروب آفتاب، رو به افول رفت. «اگر جنگ در اولویت اول بیشترین آسیب به انگلیس قرار داشته باشد، برتون وودز در مقام دوم قرار دارد.»1 دلیل این امر عمدتا به این خاطر بود که برتون وودز به خوبی نمایانگر انتقال قدرت از انگلیس به آمریکا و هژمونیک کردن اقتصاد آن در قرن بیستم بود.2

 

آمریکا در حوزه امنیتی و نظامی که اهمیت مهم تجاری نیز داشت، با منشور آتلانتیک که روزولت با دعوت چرچیل بر روی کشتی در آب‌های شمالی اقیانوس اطلس انجام داد، تأیید «حق تمامی کشورها به دسترسی برابر به تجارت و مواد خام» و «منشور دریاهای آزاد» را گرفت تا قفلی دیگر بر دست‌های فراخ بریتانیا در نظام بین‌الملل بزند. انگلیس و فرانسه در سال 1790 کشتیرانی آمریکا را در دریاهای آزاد محدود کرده بودند؛ بنابراین حضور در آب‌های آزاد، یکی از اهداف مهم سیاست خارجی آمریکا، به نتیجه رسید و «سیستم امنیتی وسیع و پایدارتری» را به اجرا گذاشت. با این اوصاف آمریکا توانست بر تجارت دریایی بریتانیا فائق آید و برتری اقتصادی قرن نوزدهم آن را در قرن بیستم پشت سر بگذارد.

 

اولین نیاز آمریکا برای نفوذ در ایران و کشاندن کشور به سمت خود، طرح «خروج» هر دو رقیب انگلیس و شوروی بود. این طرح حتی پیش از پیمان سه‌جانبه برای خروج از ایران بعد از جنگ از طریق توافقات اقتصادی اجرا شده بود
 

عرصه بعدی رقابت بین‌المللی بین آمریکا و بریتانیا در این دوره را در حوزه مستعمرات و تمایل به استقلال می‌توان مشاهده کرد. این همان جدالی بود که قبل از جنگ‌های جهانی، آلمان بر روی آن دست گذاشته بود، اما بعد از جنگ شرایط خاص بین‌المللی، افول قدرت بریتانیا و تمایلات مضاعف برای استقلال، موقعیتی را فراهم کرد تا آمریکا در کنار آنها بماند یا دست‌کم جلوی خواسته‌هایشان سنگ نیندازد، تا هم به گونه‌ای ناجی معرفی شود و حامی و هم اینکه از قدرت بریتانیا در برابر خود بکاهد.

 

رقابت در ایران

بحث حضور و نفوذ آمریکا در ایران از سال‌ها قبل شکل گرفته بود و برخی از دولتمردان ایرانی بر اساس نظریه نیروی سوم خواهان باز شدن پای واشنگتن به تهران بودند. اولین گام‌ها در دوره ناصرالدین‌شاه و صدارت امیرکبیر رخ داد.3 همچنین حضور مورگان شوستر یا میلسپو به عنوان مشاور و نظم‌دهنده امور مالی در ایران اواخر قاجار نمونه‌هایی از این تلاش است. در این دوره حتی پای مذاکرات نفتی و باز شدن پای شرکت‌های نفتی آمریکایی در ایران جدی گرفته شد، اما به هر جهت دولت آمریکا  به دلایل مختلف از جمله مخالفت انگلیس به ادامه کار رضایت نداد؛ به‌ویژه که هم در عهدنامه مودت و کشتیرانی بین ایران و آمریکا در دوره ناصری4 و هم در بحث حضور شرکت‌های نفتی در دوره احمدشاه5 آشکار شد که انگلیس بیشترین چالش را در این زمینه با آمریکا و ایران دارد. مورگان شوستر و هیئت همراه او نیز به اجبار انگلیس و روسیه ایران را ترک کرد.

 

این همان اتفاقی است که در دوره جنگ جهانی دوم و بعد از آن نیز افتاد. اما این بار شرایط بین‌المللی کاملا فرق کرده بود. آمریکا با حضور گسترده در جنگ وارد عرصه تصمیم‌گیری بین‌المللی در سطح کلان شده بود، قدرت‌های اروپایی به‌ویژه انگلیس قدرت اقتصادی و سیاسی خود را از دست داده بودند و همچنین در نبود هیتلر و موسولینی، کمونیسم شورایی به دشمنی سرسخت و هراسناک تبدیل شده بود که می‌بایست با آن مقابله می‌شد، درحالی‌که متحد غرب (آمریکا و اروپا) در شکست نازیسم و فاشیسم بود.

 

طی سال‌های جنگ و بعد از آن، آمریکا در سطوح مختلف سیاسی، ‌نظامی و دفاعی،‌ اقتصادی و فرهنگی در پی نفوذ در ایران بود. برای این کار دو رقیب اصلی به نام روسیه و انگلیس داشت. رقبایی که طی چند دهه گذشته از نیروهای بلامنازع در ایران بودند و در رقابت با یکدیگر منافع خود را تأمین می‌کردند. اولین نیاز آمریکا برای نفوذ در ایران و کشاندن کشور به سمت خود، طرح «خروج» هر دو رقیب انگلیس و شوروی بود. این طرح حتی پیش از پیمان سه‌جانبه برای خروج از ایران بعد از جنگ از طریق توافقات اقتصادی اجرا شده بود. در تاریخ 18 فرورین 1322 (8 آوریل 1943) قرارداد بازرگانی میـان ایـران و آمریکا در پـانزده ماده با اعتبار سه‌ساله امضا شد تا اولین گام‌های استقلال ایران از این دو کشور و عمدتا انگلیس را که نفوذ بیشتری داشت، برداشته شود.6 درباره طرح خروج،‌ اگرچه با شوروی چالش‌هایی داشت، در پایان این اتفاق رخ داد. آمریکا  حتی برای خروج شوروی از ایران اولین گام‌های جنگ سرد را برداشت و مسکو را با تهدید اجرای تهعد همراه کرد. 

 

آمریکا در کنار این طرح سیاسی به سمت کمک‌های اقتصادی و همچنین قراردادهای نظامی پیش رفت. با توجه به اینکه شرایط اقتصادی ایران در وضعیت بسیار ناگواری قرار داشت، آرتور میلسپو آمریکایی بار دیگر برای نظم دادن وضعیت ایران وارد کشور شد. حضور میلسپو این بار در ایران با بیست سال پیش فرق داشت؛ زیرا در دور اول، انگلیس با توجه به انقلاب تازه شوروی، عمده امور را در دست داشت، اما نفوذ اقتصادی آمریکا بعد از سقوط رضاشاه برای عبور از سیستم اقتصادی انگلیس بود؛ به‌ویژه که لندن نیاز اقتصادی بنیادی به آمریکا داشت و همین مسئله راه را برای آمریکا در سال‌های بعدی باز کرد.

 

آمریکا در سال 1321 در چهارچوب قانون «وام و اجاره»، در پایان جنگ مبلغی به ارزش 5/41 میلیون دلار گندم، اسلحه، و مهمات در اختیار ایران قرار داد.7 با وجود این، انگیس به چالش‌سازی مالی ـ اقتصادی علیه ایران و آمریکا دست می‌زد. چند سال بعد از جنگ، آمریکا با طرح‌هایی همچون اصل چهارم ترومن و اجرای «برنامه‌های عمران و توسعه» زمینه‌های حذف اقتصادی انگلیس را فراهم و در جریان ملی شدن صنعت نفت و متعلق کردن ایران عصر محمدرضاشاه به خود،‌ از لندن عبور کرد.

 

در حوزه نظامی نیز از همان ابتدا قراردادهای نظامی بین آمریکا و ایران شکل گرفت که تا روزهای پایانی حضور شاه در ایران تداوم داشت؛ برای مثال در 18 خرداد 1326، قراردادی برای خرید ده‌میلیون دلار اسلحه و مهمات برای ارتش ایران بسته شد8 و حتی در مهرماه همان سال ایران متعهد شد «از دولت دیگری مستشار نظامی استخدام نکند».9 کاملا مشخص است که منظور از «دولت دیگر» کیست؛ به این دلیل که چنین توافقاتی بین ایران و شوروی وجود نداشت و دیگر کشورهای اروپایی نیز رمقی برای بستن پیمان نظامی با دیگر کشورها نداشتند؛ آلمان و ایتالیا که شکست‌خورده جنگ بودند، فرانسه نیز که ملتمس دست نوازش برنده‌های لیبرال جنگ بود. این مسئله باعث می‌شد انگلیسی که خود با طرح مارشال زیر یوغ اقتصادی آمریکا رفته بود، همواره نگاه منفی به روابط شاه و آمریکا داشته باشد.

 

در نامه‌ای که در 17 اکتبر 1945 (1324) جیمز بایرنز، وزیر خارجه وقت آمریکا، به رابرت پیترسون، وزیر جنگ، نوشته است، این گونه عنوان شده است که «ادامه اعزام هیئت‌های نظامی به ایران،‌ به درخواست دولت ایران،‌ در جهت منافع ملی ایالات متحده ارزیابی می‌شود... امید آن می‌رود با افزایش توانایی دولت ایران در حفظ نظم و امنیت، هیچ بهانه‌ای برای مداخله بریتانیا و شوروی در امور داخلی ایران باقی نماند... از این گذشته، تثبیت ایران به ایجاد زیربنایی سالم برای گسترش منافع تجاری، نفتی و هوانوردی آمریکا در خاورمیانه کمک خواهد کرد»؛10 سیاستی که در سال‌های بعدی به‌خصوص با کودتای 28 مرداد، قدرت را در داخل به شاه واگذار کرد و در بیرون آمریکا را به طور کامل جانشین انگلیسی کرد که پیروز جنگ جهانی اما در واقع شکست‌خورده آن بود.



1." Senior Official of the Bank of England (1944) In The Bretton Woods Sequel will Flop by Gideon, Rachman", The Financial Times, 11 November 2008.

2. G. John  Ikenberry, "A World Economy Restored: Expert Consensus and the Anglo-American Postwar Settlement", International Organization, The MIT Press.1992. 46 (1): 289–321.

3. آبراهام سیلسون، روابط سیاسی ایران و آمریکا 1340-1300، ترجمه محمدباقر آرام، تهران، نشر امیرکبیر، 1383، صص 88-89.

4. ابراهیم سنجر، نفوذ آمریکا در ایران، تهران، نشر مؤلف، 1368، ص 18.

5. سیروس غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، 1377، صص 253 و 254.

6. سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران، شماره مدرک 24459-240، شماره سند 147.

7. ابراهیم سنجر، همان، ص 54.

8. جمشید صداقت‌کیش، روابط ایران و ‌آمریکا در دهه 50، تهران، دهخدا، ‌1357، ص 21.

9. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران، ج 1، تهران، رسا، 1371، ص 509.

10. تام ریکس، «هیئت‌های نظامی ایالات متحده در ایران از 1943 تا 1978؛‌ اقتصاد سیاسی کمک نظامی»، ترجمه فرهاد ساسانی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 19 (زمستان 1386)،‌ ص 132.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۲۷
ستار مهرا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۰۳
ستار مهرا

بازتاب رقابت قدرت‌های غربی در ایران؛  
آمریکا چگونه جایگزین انگلیس در ایران شد؟
 جنگ جهانی دوم همه معادلات دنیا را به هم ریخت و رقابت برای حذف انگلیس از قدرت دست اول دنیا، در همان بحبوحه جنگ کلید خورد. این مسئله‌ای نبود که به یک نقطه از جهان محدود باشد، بلکه آمریکا سودای ورود به گستره بین‌المللی با بیشترین توان را داشت. جنگ‌های جهانی بزرگ‌ترین کمک را به آن کردند
رضا حجت
 

جنگ‌های جهانی، گام مهم آمریکا در ورود به عرصه جهانی بود؛ بستری که بیشترین زمینه رقابت آمریکا را با دیگر قدرت‌ها فراهم کرد. این رقابت‌ها بعد از جنگ جهانی دوم در برابر شوروی و انگلیس نمایان شد؛ با اولی آشکار و دومی پنهان؛ رقابت‌هایی که در بسیاری از تحولات سیاسی ایران خود را نشان داده است، از جمله کودتای 28 مرداد.

 

جنگ جهانی دوم همه معادلات دنیا را به هم ریخت و رقابت برای حذف انگلیس از قدرت دست اول دنیا، در همان بحبوحه جنگ کلید خورد. این مسئله‌ای نبود که به یک نقطه از جهان محدود باشد، بلکه آمریکا سودای ورود به گستره بین‌المللی با بیشترین توان را داشت. جنگ‌های جهانی بزرگ‌ترین کمک را به آن کردند. انگلیس اگرچه در تیم برنده جنگ‌ها (متفقین) قرار گرفت، اما بزرگ‌ترین شکست‌خورده آن بود. بریتانیای کبیر با سایه‌ای که بر سر دنیا داشت بعد از جنگ جهانی دوم تمام داشته‌های خود را از دست داد؛ درحالی‌که آمریکا و شوروی کمونیستی به دو قطب دنیا تبدیل شدند و قدرت را بین خود تقسیم کردند. با وجود این، انگلیس هنوز برای ماندن در رقابت تقلا می‌کرد.

 

انگلیس در اوایل جنگ جهانی دوم هنوز  قدرت داشت و زمانی که آلمان به شوروی حمله کرد و ایران با حمله متفقین به پل پیروزی جنگ جهانی تبدیل شد، لندن هنوز در مرکز تصمیم‌گیری بود؛ به همین دلیل رضاخان را آن گونه که می‌خواست برداشت و همان‌گونه که می‌خواست پسرش را جایگزین کرد. در شهریور 1320 وقتی شوروی و انگلیس به ایران حمله کردند تا متفقین برای شکست دول محور راه چاره‌ای بیابند، انگلیس برای جابه‌جایی قدرت در ایران سه راه داشت: 1. تغییر سلطنت و جایگزینی جمهوری؛ 2. بازگرداندن قاجاریه از طریق محمدحسن‌میرزا ولیعهد یا پسرش حمیدمیرزا؛ 3. جایگزینی پسر پهلوی به جای پدر. در چنین شرایطی آمریکا از حمله به ایران و همچنین جابه‌جایی قدرت استقبال کرد. بنابراین در اینجا کمتر رقابتی بین انگلیس و آمریکا دیده می‌شود.

 

رقابت‌ها زمانی پررنگ‌تر شد که چشم‌انداز پیروزی در بین متفقین روشن‌تر شد. بعد از جنگ نیز مشخص شد که دیگر انگلیس حتی شبیه زمان شهریور 1320 توان تصمیم‌گیری ندارد و آمریکا و شوروی هستند که قدرت اول دنیا لقب گرفته‌اند. بنابراین در رقابت نیروهای خارجی برای خروج از ایران، اولین قدم‌های جنگ سرد در مسئله آذربایجان به هم گره خورد و فصلی نوین در دنیا آغاز شد. درحالی‌که قدرت اقتصادی در ایران هنوز در دست انگلیس بود، آمریکا بود که برای خروج نیروهای شوروی تلاش می‌کرد؛ به این معنا که برای ایران بعد از جنگ جهانی دوم و ضعیف‌تر شدن انگلیس برنامه دارد. مهم‌ترین رگ اقتصادی نیز نفت بود.

 

ایران که قرن‌ها به دنبال «استقلال» می‌گشت تا خود تصمیم‌گیر اموراتش باشد، در اواخر دهه پرتلاطم 1320 در آستانه اخراج انگلیس از مرکزیت تصمیم‌گیری نفت و ملی کردن این صنعت بود. انگلیس که تمام تلاش خود را انجام داد تا به هر شکل ممکن ایران به نتیجه لازم نرسد، از آمریکا خواست تا در این مسیر کمک کند. این شرایط بهانه لازم را دست واشنگتن داد تا جای پای خود را در صنعت نفت ایران بازتر کند و با حذف انگلیس قدرت سیاسی آن را زیر سایه خود بگیرد. آمریکا پیش از این و به گونه‌ای دیگر با آرامکوی عربستان چنین کرده بود. با چنین سبکی از رقابت پنهان بود که واشنگتن در اواخر دهه 1950 بازارهای انگلیس را در منطقه از آن خود کرد. مهم‌تر از همه اینکه با نشست برتون وودز، ارز و اقتصاد بریتانیا را به طور کل از گرانیگاه اقتصاد جهان حذف کرد. شاید به همین دلیل و نگاه انتقام‌‌گونه است که اخیرا رئیس بانک مرکزی انگلیس خواهان جایگزینی ارزهای دیجیتالی به جای دلار شده است.

 

به هر جهت آمریکا مطلع بود که فرهنگ ایرانی به سمتی گرایش پیدا کرده که از منظر تاریخی خواهان استقلال است. هم‌زمان شوروی نیز تمایل داشت به اینکه در رقابت دنیای لیبرال مراکز ژئوپلتیک را در اختیار بگیرد؛ «حفظ استقلال ایران برای ایالات متحده آمریکا از اهمیت بسیار برخوردار است».1  با توجه به اینکه انگلیس در سراسر دنیا نفوذ و مستعمره داشت و شوروی نیز خواهان تزریق اندیشه کمونیستی خود به کشورها بود، آمریکا در رقابت با هر دو به استقلال کشورها از استعمار و نفوذ گذشته فکر می‌کرد؛ استقلالی که آنها را به آمریکا وفادار نگه دارد! بنابراین در نگاهی ضدکمونیستی چنین موضع می‌گیرد: «به دلیل موقعیت استراتژیکی و منابع عظیم نفتی، از دست رفتن ایران به معنای تهدید امنیت خاورمیانه، پاکستان و هند است. از سوی دیگر این مسئله به حیثیت ایالات متحده در کشورهای منطقه آسیب زده و اعتماد به نفس این کشورها را در مقابله با تهدیدهای کمونیسم کاهش می‌دهد».2

 

این جمله مشاور نفتی وزارت خارجه آمریکا را بخوانید که حتی در دوره رزم‌آرا گفته شده: «جاذبه کمونیسم در خاورمیانه از یک‌سو به علت فقر عمومی مردم و از سوی دیگر ناشی از شهرت بدی است که قدرت‌های غربی در این ناحیه به عنوان سردمداران استعمار و امپریالیسم دارند و اصولا انگلیسی‌ها در ایران به‌شدت مورد نفرت مردم هستند. برای تحکیم موقعیت نفتی غرب در خاورمیانه، باید به مردم این منطقه نشان داد که عملیات نفتی غرب مستقیما به سودشان تمام می‌شود»
 

البته این رویکردی نبود که انگلیس متوجه نباشد اما چاره‌ای جز آن نداشت. سفیر بریتانیا در آمریکا در همین باره می‌نویسد: «آمریکایی‌ها درصدد اشغال جایگاه ما در خاورمیانه هستند. نفوذ آنها در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم به شکل گسترده‌ای افزایش پیدا کرده است. آنها  به عنوان یک قدرت نیرومند و دائمی در عربستان حضور پیدا کرده و خواهان مسلط شدن بر ایران هستند».3

 

در این شرایط تقریبا چهار پنجم نفت منطقه خلیج فارس در اختیار انگلستان و آمریکای تازه وارد بود. بنابراین می‌بایست انگلیس را دور می‌زد به‌خصوص که نفت به پرقدرت‌ترین انرژی و ابزار اقتصادی جهان تبدیل شده بود. از طرفی، انگلیس به قدری با مشکلات اقتصادی مواجه بود که برای مایحتاج خود دست به دامان آمریکا شده بود. در همان زمان آمریکایی‌ها برای چگونگی نفوذ خود تلاش می‌کردند. این جمله مشاور نفتی وزارت خارجه آمریکا را بخوانید که حتی در دوره رزم‌آرا گفته شده: «جاذبه کمونیسم در خاورمیانه از یک‌سو به علت فقر عمومی مردم و از سوی دیگر ناشی از شهرت بدی است که قدرت‌های غربی در این ناحیه به عنوان سردمداران استعمار و امپریالیسم دارند و اصولا انگلیسی‌ها در ایران به‌شدت مورد نفرت مردم هستند. برای تحکیم موقعیت نفتی غرب در خاورمیانه، باید به مردم این منطقه نشان دادکه عملیات نفتی غرب مستقیما به سودشان تمام می‌شود».4 این دو یعنی انگلیس و آمریکا از ابتدا یعنی زمانی که هنوز ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا بود درباره شخصیت مصدق نیز اختلاف نظر داشتند؛ وقتی انگلیس مصدق را «در بهترین تعبیر، ناسیونالیستی عوام‌فریب و در بدترین تعبیر، طرفدار کمونیسم می‌پنداشت»5

 

اما از نگاه آمریکایی‌ها مصدق بهترین گزینه در مقابل قدرت‌یابی کمونیسم در ایران بود. اگرچه در گام‌های بعدی و با تغییر رئیس‌جمهور آمریکا، نگاه آنها نسبت به نخست‌وزیر ایران تغییر کرد. به‌ویژه که آمریکا نیز متوجه شده بود که در رقابت با انگلیس نمی‌تواند با ملی شدن صنعت نفت، ورود و نفوذی در آن داشته باشد؛ بنابراین راه دیگری را انتخاب کرد که به کودتا انجامید. به گفته آنتونی ایدن «در مبارزه با دولت مصدق، بریتانیا در واقع موافقت آمریکا برای نجات دادن بریتیش پترولیوم ]شرکت نفت انگلیس و ایران[ را خریداری کرد. با پیشنهاد شرکت آمریکایی‌ها در کنسرسیوم جدید که از سوی وزارت امور خارجه بریتانیا مطرح شد، آمریکا سیاست بی‌طرفی خود بین مصدق و  لندن را کنار گذاشت».6

 

البته رقابت بر سر نفت ایران و تمایلات آمریکا به جنگ جهانی دوم و تحولات بعد از آن بازنمی‌گردد. ریشه تمایلات آمریکا برای نفوذ در ایران را باید در خصوصیت ژئوپلتیکی ایران دید که نفت نیز جزئی از آن است. قبل از جنگ جهانی اول و همچنین در طول آن «سه عامل باعث گردید که ... مسئله نفت در کانون روابط ایران و آمریکا قرار بگیرد. این عوامل عبارت بودند از: 1. خروج روسیه از شمال ایران که امکان اکتشاف نفت در پنج استان شمالی ایران را برای کمپانی‌های آمریکایی فراهم ساخت؛ 2. میزان استخراج نفت توسط کمپانی نفت ایران و انگلیس نشان داد که در ایران منافع غنی نفت وجود دارد. و بالاخره 3. ظهور کمپانی‌های عظیم نفتی آمریکا با سرمایه زیاد و تمایل آنها به گسترش فعالیت‌هایشان در خاورمیانه».7

 

رقابتی که در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم و به‌ویژه در دوره ملی شدن صنعت نفت رخ داد، قبل از جنگ جهانی اول نیز وجود داشت. «بلافاصله بعد از پایان جنگ (اول) نیاز مبرم انگلستان به نفت، آن کشور را واداشت تا نسبت به کشف و کنترل نفتی سراسر جهان اقدام کند. از طرفی شرایط خاص ایالات متحده، این کشور را وادار به رقابت سختی با انگلیس کرد.... برخورد منافع انگلستان و آمریکا بر سر منابع نفتی، کشمکش جهانی بر سر این ماده (نفت) را که در 1298/1919 شروع شد، پیش آورد. احزاب دموکرات، جمهوری‌خواه و دولتمردان آمریکا تأکید کردند که مالکیت‌های نفتی اتباع آمریکا در خارج باید گسترش یابد.»8 عاملی که زمینه‌های رقابت با انگلیس را فراهم و در نهایت بعد از جنگ جهانی دوم بستر حذف انگلیس را از قدرت های برتر و تصمیم‌گیر جهان مهیا کرد. از آن تاریخ تاکنون انگلیس دنباله‌رو آمریکا بوده، اگرچه به نظر مترصد فرصتی تاریخ‌ساز است.

 

بریتانیای کبیر با سایه‌ای که بر سر دنیا داشت بعد از جنگ جهانی دوم تمام داشته‌های خود را از دست داد؛ درحالی‌که آمریکا و شوروی کمونیستی به دو قطب دنیا تبدیل شدند و قدرت را بین خود تقسیم کردند

دیدار چرچیل (نخست‌وزیر انگلستان) با آیزنهاور (فرمانده نظامی آمریکا) در کازابلانکا، در ایام جنگ جهانی دوم  

شماره آرشیو: 12776-3ع

منبع http://www.iichs.ir/s/8140
1. y. Alexandera and A.Nanes, The United States and Iran: A Documentary Historymaryland: University Publication of America (1980). PP. 265، 266

2. Ibid, 265، 266

3. پژوهشگاه علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی به نقل از:

Pro. London, CAB 129/66 c (54) 53/ Middle Eeast: Anglo - American Policy

Letter to Foreign Office On Policy in the Middle East, From sir Roger Makins/ the British Ambassador to Washington secret 25 th January, 1954.

  http://ensani.ir/fa/article/9724.

4. مصطفی علم، نفت، قدرت و اصول، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، اطلاعات، 1371، ص 119.

5. محمدعلی‌کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز، 1373، ص 213.

6. A.Eden, Full circle, London: Cassell, 1960, P. 198.

7. آبراهام یسلسون،‌ تاریخ روابط روابط سیاسی ایران و امریکا، ترجمه محمدباقر آرام، تهران، امیرکبیر، 1383، ص 225.

8. آبراهام یسلسون، همان، ص 267.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۲۱
ستار مهرا

جزئیاتی از « پلن B» کشورهای عربی و آمریکا برای برخورد با ایران

خروج آمریکا از برجام، وضعیت جدیدی را در محیط امنیتی خاورمیانه به وجود آورده است؛ وضعیتی که ممکن است فشارهای بسیاری از سوی آمریکا و متحدان منطقه ای خود علیه ایران به وجود آورد. در همین زمینه، پایگاه آمریکایی بلومبرگ از « پلن B» دولت های عربی در برابر ایران پرده برداشته است

 

خروج آمریکا از برجام، وضعیت جدیدی را در محیط امنیتی خاورمیانه به وجود آورده است؛ وضعیتی که ممکن است فشارهای بسیاری از سوی آمریکا و متحدان منطقه ای خود علیه ایران به وجود آورد.

 

به گزارش «تابناک»؛ در همین راستا، دولت های عربی به رهبری عربستان و امارات نیز به نظر می رسد، مترصد این بودند که آمریکا از برجام خارج شود تا بلکه بتوانند اقدامات جدیدی را علیه ایران آغاز کنند.

 

به همین جهت بود که بلافاصله پس از خروج آمریکا از برجام، امارات متحده عربی نیز ضمن همراهی با آمریکا، تحریم هایی علیه برخی شرکت ها و اشخاص ایرانی اعمال کرد.

 

اما به نظر می رسد این پایان ماجرا نیست و دولت های عربی طرح های مدون و جامعی را برای مقابله با ایران در نظر دارند.

 

در همین زمینه، پایگاه آمریکایی بلومبرگ از «پلن B» دولت های عربی در برابر ایران پرده برداشته و نوشته است: خروج دونالد ترامپ از توافق هسته‌ای ایران با واکنش منفی بین المللی مواجه شد، اما سه متحد آمریکا در خاورمیانه ـ اسرائیل، عربستان سعودی، و امارات متحده عربی ـ به گرمی از این اقدام استقبال کردند.

 

اسرائیل همواره مدعی بوده که این توافق برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته‌ای کافی نبوده و کشور‌های عرب حوزه خلیج فارس هم می‌گویند، برجام پوششی بوده است برای تشدید برنامه‌های ایران در راستای بی ثبات کردن جهان عرب. زمانی که از یک «طرح جایگزین» برای سد نفوذ ایران مطرح می‌شود، آن‌ها ایده‌های فراوانی دارند.

 

عربستان سعودی و امارات هرگز با این استدلال باراک اوباما که همکاری و رفع تحریم‌ها موجب تعدیل سیاست‌های انقلابی، مداخلات منطقه‌ای و حمایت از افراط گرایان فرقه‌ای توسط ایران می‌شود موافق نبودند.

 

بنابراین، آن‌ها از حملات لفظی ترامپ و بازگشت تحریم‌ها علیه ایران استقبال کرده و می‌خواهند ایالات متحده هرگونه تلاش اروپایی‌ها برای پیدا کردن راهی که شرکت هایشان بتوانند با نهاد‌های ایرانی تجارت کنند را مسدود کنند.

البته گسترش قدرت ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای تا اندازه زیادی پیش از امضای توافق هسته‌ای شکل گرفته بود و تحریم‌های جامع بین المللی نتوانسته بودند، حمایت ایران از گروه‌های مورد نظرش در کشور‌هایی همچون عراق، سوریه، لبنان، بحرین و یمن را متوقف کنند.

 

از این روی، کشور‌های حاشیه خلیج فارس انتظار ندارند، تحریم‌ها به تنهایی بتوانند کاری بکنند. آن‌ها امیدوارند با شکست داعش در عراق و سوریه، واشنگتن یک راهبرد منطقه‌ای هماهنگ تر برای محدود کردن قدرت ایران را رهبری کند.

 

آن‌ها همچنین خواهان اقدامات نظامی محدود و متمرکز برای پس گرفتن دستاورد‌هایی هستند که ایران از زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ کسب کرده است.

 

در واقع آن‌ها چنین رویکردی را در قبال حوثی‌های مورد حمایت ایران در یمن در پیش گرفته اند و امیدوارند در مواجهه با رفتار‌های ایران در آب‌های خلیج فارس هم نقش داشته باشند.

 

این کشور‌ها همچنین به دنبال آنند که واشنگتن هدایت مقابله با ایران را در عراق بر عهده بگیرد، اما عربستان سعودی در این زمینه هم نشان داده است که می‌خواهد نقشی دیپلماتیک، سیاسی و مالی ایفا کند.

 

شاید راهبردی‌ترین صحنه در تمام نبرد‌ها سوریه باشد؛ جایی که خیلی از کشور‌های خلیج فارس دور است. این کشور‌ها امیدوارند اسرائیل خط قرمزهایش در مقابل ایران را جدی بگیرد و زندگی را برای شبه نظامیان حزب الله در سوریه، حتی احتمالا در خود لبنان دشوار کند.

 

آن‌ها به ایالات متحده تأکید خواهند کرد که نگذارد ایران از مزیت های فروپاشی داعش در غرب عراق و شرق سوریه برای ایجاد یک مسیر امن نظامی از ایران تا لبنان و مدیترانه استفاده کند. اگر چنین تحول راهبردی امن و منسجم باشد، ظهور ایران به عنوان یک ابرقدرت منطقه‌ای را تضمین خواهد کرد.

 

کشور‌های حاشیه خلیج فارس همچنین از واشنگتن می‌خواهند ترکیه و روسیه را متقاعد کند که منافعشان در سوریه از طریق یک ایران قدرتمند و تهاجمی تأمین نمی‌شود. در غیر این صورت روسیه می‌تواند به مانع بزرگی برای کاهش نفوذ ایران در سوریه و فرستادن حزب الله به لبنان تبدیل شود.

 

در نهایت، در حالی که این کشور‌ها خواهان یک جنگ تمام عیار با ایران نیستند، نشانه‌هایی از تشویق به شورش اقوام ایرانی، همچون بلوچ ها، عرب ها، و کرد‌ها توسط کشور‌های عربی و آمریکا وجود دارد.

 

هدف تغییر نظام ایران نیست و یک دلیل آن این است که در حال حاضر این احتمال جدی نیست. در عوض، آنچه آن‌ها می‌خواهند یک کمپینِ سد نفوذ پایدار برای اعمال فشار به ایران جهت تغییر رفتار و جاه طلبی هایش و محدود کردن توانایی اش در بی ثبات کردن همسایگان و افزایش نفوذ این کشور است.

 

این یک مسأله بزرگ است و احتمالا بزرگ‌تر از چیزی است که بسیاری از رهبران عرب درک کرده اند. دهه‌ها پس از رهبری آمریکا در منطقه، این کشور‌ها به آن عادت کرده و از نظم منطقه‌ای آمریکا محور سود برده اند؛ اما اکنون و به ویژه پس از عراق و افغانستان، آمریکایی‌ها از طیف‌های مختلف، پیشاپیش از یک جنگ دیگر در خاورمیانه خسته اند. شعار «نخست آمریکا»‌ی ترامپ اشتیاق چندانی برای مداخلات این چنینی در سیاست خارجی را که مورد نظر متحدان عربش است، برنمی انگیزد.

 

کشور‌های عرب خواهان تکرار ماجراجویی‌های سال ۲۰۰۳ در عراق نیستند که مورد حمایتشان هم نبود. آنچه آن‌ها می‌خواهند تلاشی در چند جبهه است تا با خنثی کردن گروه‌های مورد حمایت ایران، پشتیبانی از دشمنان و شورشی‌ها و مسدود کردن اقتصاد این کشور نفوذش را محدود کنند. آن‌ها بر این باورند که تنها واشنگتن می‌تواند چنین کاری کند. این ایده به ویژه بر تضعیف سپاه پاسداران و موکلانش در سراسر منطقه متمرکز است.

 

سد نفوذ ایران زمان خواهد برد، نیازمند صرف تلاش و نیروی نظامی است و بدون دردسر نخواهد بود. اما نیازی نیست و نباید همچون جنگ دیوانه واری باشد که سال ۲۰۰۳ برای تغییر چهره عراق و افغانستان آغاز شد. در عوض، همان طور که روسیه در سوریه نشان داد و حتی در خاورمیانه هم این ممکن است، باید اهداف محدود را با ابزار‌های محدود تضمین کرد، به ویژه اگر متحدان با هم کار کنند. این چیزی است که عربستان سعودی و امارات در «طرح جایگزینشان» برای برجام در نظر دارند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۴۳
ستار مهرا